بازاریابی یک علم است و استفاده از تکنیک ها و تاکنیک های بازاریابی به دانش تجربی و علمی زیادی وابسته است. یکی از مهمترین موضوعات در حوزه بازاریابی ، ادبیات نگارشی و گفتاری است. در این مقاله تلاش دارم تا در مورد بازاریابی کوچه خیابانی صحبت کنم، جایی که صاحب کسب و کار بدون در نظر گرفتن مخاطب تنها به فکر انتقال پیام خود به ساده ترین شکل ممکن است.
احتمالا با این جملهها آشنا هستید و حتما آنها را شنیدهاید:
…نداریم، لطفاً سوال نفرمایید.
از پذیرفتن بانوان بدحجاب معذوریم.
فروشی نیست.
توقف بیجا مانع کسب است.
تقاضای نسیه نفرمایید…
این ۵ جمله نمونه کوچکی از دهها جمله منفی است که قطعا شما هنگام خرید و چرخزدن در بازار و پاساژ و خیابان دستکم با یکی از آنها که روی شیشه یا در و دیوار مغازهها خودنمایی می کنند مواجه شدهاید.
جملاتی که اگر چه تکراری هستند اما همیشه و در اولین اثر ذوق خرید را در مشتری کور می کنند به گونهای که مشتری عطای خرید سایر چیزها را از همان مغازه به لقایش می بخشد و سراغ مغازهای دیگر می رود.
آیا منطق کاسبی را که به دلیل درخواست مکرر مشتریان عبوری از او در خصوص خرید یک کالای خاص به ستوه آمده است و دست بر قلم برده و جمله حکیمانه « فلان چیز را نداریم، لطفاً سوال نفرمایید. » را نوشته و روی شیشه چسبانده است صحیح می دانید؟
سادهترین پیام تکرر درخواست مشتریان از مغازهدار در خصوص یک کالا این است که در آن حوالی چنین کالا یا خدمتی نیست و او عملاً یک بازار بالقوه را به راحتی از دست داده است. درحالی که دست کم می تواند به جای راندن مشتری و جلوگیری از ورودش به مغازه که ممکن است منجر به خرید کالاهای دیگری هم بشود کالاهای مشابهی را به او معرفی کند.
جمله معروف دیگر که البته شاید با توصیه و تاکید نهادهای ذیربط توسط مغازهدارها استفاده می شود «از پذیرفتن بانوان بدحجاب معذوریم» است که البته هیچگاه مقیاس و معیاری برای آن معلوم نبوده که اساساً بدحجاب کیست و اکنون هم بنده قصد ورود به بحث ماهوی این مساله ندارم. اما در این خصوص نیز می توان واژههایی زیباتر و مثبتتر را برگزید و با آن جایگزین کرد.
عبارت «فروشی نیست» جملۀ حکیمانه دیگری است که ممکن است در ویترین برخی مغازهها با آن برخورد کرده باشید. تصور کنید کالایی چشم شما را به خود جلب کرده باشد و وقتی از نزدیک آن را مشاهده می کنید با برچسب فروشی نیست مواجه می شوید. عملی که در کمترین حالت موجبات بی احترامی به مشتری و وقت او را فرآهم می آورد و اساساً دلیل این کار برخی کاسبها برایم روشن نیست که اگر فلان کالا فروشی نیست پس چرا به نمایش گذاشتهای و اگر قصد جلب مشتری با آن را داری که دیگر بدتر…
جمله قدیمی «توقف بی جا مانع کسب است» برای زمانی بود که مغازهها کم بودند و بازار رقابت چنین سخت نبود. اما این روزها که شهرت هر چند کاذب یک مغازه در یک خیابان با تجمع مشتریان در مقابل آن حاصل می شود (نظیر آنچه در مورد ساندویچی دولپی و فری کثیف) این جمله دیگر محلی از اثر ندارد. در واقع این تجمع تهدید نیست بلکه امکانی است که باید فروشنده آن را برای خود تبدیل به فرصت کند و به آنهایی که تجمع بیجا کرده اند کالای بیشتری بفروشد و به آنهایی که از دور رد می شوند و شلوغی مغازهاش را می بینند پیامی مبنی بر معروفیت و شهرتش را ارسال کند.
«تقاضای نسیه نفرمایید…» هم جملهای است که کاربرد آن توسط مغازهدار او را از امکان فروش کالا به یک بازار بالقوه و ارتقاء سهم بازار فروش محروم می کند.
این جملهها و جملههایی بسیار از این دست بیشتر در ساختار اقتصادی ایران دیده می شوند که از یک دکه روزنامه فروشی تا شرکت های بزرگ انواع آن قابل یافتن هستند. بررسی و تحلیل دقیقتر اینچنین جمله هایی و اثرات مخرب هر یک بر کسب و کار یک فروشگاه کار خیلی سختی نیست اما شاید لازم باشد همه ما در ساختار کسب و کار خود بازنگری کنیم و قطعاً اگر خوب بگردیم در میان متون مندرج در سایتها و برشورها و…نمونههایی از این جملهها را خواهیم یافت که با استفاده از آنها خودخواسته و بیشتر مواقع ناآگاهانه فروشگاه و شرکت خود را از سهم بازاری بزرگ تر و سودی بالاتر محروم کردهایم.
در نهایت به خاطر داشته باشید شما چه یک کاسب فروشگاهی باشید چه صاحب یک تجارت میلیون دلاری، احترام به مخاطب عام در بازاریابی امری است که حتما باید رعایت کنید و جمله”همیشه حق با مشتری است” را نباید تنها به عنوان یک شعار در ذهن خود نگه دارید و می باید به آن عمل کنید.
لطفاً اگر مواردی از این دست را پیدا کردید و یا در ذهنتان خطور کرد زیر همین مطلب مطرح کنید و دیدگاه خود را نیز در مورد آن بیان کنید.
عالی بود … متاسفانه در ایران کمتر عواقب کاری که انجام میگیره فکر میشه