بزرگ میزی است. آنقدر بزرگ که معلوم نیست کیست از آن سر میز میزند بانگ که مناسبتی نزدیک است، میگوید شایسته است کاری انجام شود! و اما در این سر میز… اینجا بزرگان نشستهاند. اینجا همه ساکتاند و نشاید کسی بانگ برآورد. اصلاً قرار بر این است که کلامی ادا نشود! تنها حرکت خفیف سری است که سخن میگوید. سخنها میگوید و همین کافی است تا کاری انجام شود، کارهایی به رنگ قهوهای مرده و خاکستری غم!
بیخیال…ما این روزها اینطور حرف نمیزنیم. حتی فکر نمیکنم اساتید ادبیات و بزرگان اهل ادب فارسی هم در دانشگاهها اینگونه صحبت کنند. حتی تصور نمیکنم حاضرین ادبیترین محفل شعر و ادب هم حاضر باشند اینطور باهم مباحثه کنند. آخر مگر نه اینکه همهچیز عوضشده است و فرهیختگان هر مرز و بومی باید در خط مقدم تغییرات، هدایت و کنترل را در دست داشته باشند؟ مطمئناً همین است و جز این محکومبه نابودی و مطرود ملت است. پس چرا به مناسبت هفته کتاب آن کار را کردید؟ مگر کتاب فقط راوی غم و درد است؟ مگر کتاب تنها برای تربیت و تعلیم مکتبخانهای است؟ مگر این روزها مردم کتابهای بد میخوانند که باید اصلاح شوند؟ مگر این روزها مردم کتاب هم میخوانند؟
نه! مسلماً نه. یکبار در همین مترو تهران قدم بگذارید و ببینید چند نفر کتاب میخوانند؟ ببینید چند نفر دارند وقتشان را با موبایل میگذرانند! شاید اشتباه از من است و آن تبلیغات غلیظ و سنگین برای مردم عام نبودند! که اگر اینطور است پس چرا به این وسعت آن کار انجام شد؟!!!
نه. مسئله این است که وقتی چیزی در سطح شهر بر روی بیلبوردها گرانقیمت اکران میشود، مطمئناً باید برای مردم عام باشد. مشکل از نگاه خواص به کتاب و رسالت آن است که هنوز مانند گوشیهای موبایلشان بهروز نشده است. مشکل از دوری آنها نسبت به کتاب و کتابخوانی عوام است. مشکل از این است که این روزها مردم کتاب را برای تربیت و تأدیب شدن، نمیخوانند.
اصلاً اگر برای آن باشد حتماً نمیخوانند. این روزها مردم دنبال سرگرمی هستند و اتفاقاً یکی از رسالتهای اصلی کتاب برای عوام میتواند همین باشد. درست همان کاری که شبکههای اجتماعی و موبایلها انجام میدهند. پس چرا باید آن کتابهای قطور و صدالبته ارزشمند که بخشی از شاهکارهای ادبی جهان و ایران هستند، در پسزمینه کدر و قهوهای نمایش داده شوند. مگر در این سالها کتاب جدیدی نوشتهنشده است که برای مردم آشناتر باشد.
آیا برای ترغیب مردم به کتابخوانی، یک کتاب داستان سبک و شاد بهتر نیست؟! داستانهای کوتاه و انرژیبخشی که روایتگر دنیای جادویی و نزدیک امروز باشند. مطمئناً بهتر است. آخر! میخواهیم ترغیب کنیم نه اینکه با اولین کتاب به مخاطبان لیسانس ادبیات بدهیم. پس کمی واقعبین بودن در این وقتها بد نیست.
صحبت از موبایلها در دستان مردم شد. بد نیست یادآور شوم چند سالی است که کتابهای الکترونیکی هم ساختهشدهاند و اتفاقاً سبکتر و ارزانتر هم هستند. شاید بهتر بود بهجای آن رفتار کلیشهای و بیلبوردهای گرانقیمت، شهرداری با همکاری فیدیبو تعداد زیادی کتاب را از بند پول رها میکرد. بهتر نبود؟!
و اما شما ای طراح عزیز! شمایی که رنگها را آنطور استفاده کردهای! این روزها کسی کتاب را با خط زیبای نستعلیق چاپ نمیکند. آن طرحها بیشتر یادآور دهه 60 شمسی است تا دهه 90. بله…دقیقاً یادآور آن زمانی است که احتمالاً شما به دنیا نیامده بودید. از شما بعید است!
آخر! کتاب والاترین رسانه انتقال ادب و فرهنگ و علم در تمام طول تاریخ است. برای آنهایی که کتاب را عاشقانه میخوانند، هر داستان یک دنیای جدید است. دنیایی جادویی و رؤیایی که میتواند غمگین هم باشد. کتاب مفهوم واقعی خلاقیت در تمام اعصار است. پس چرا هیچ خلاقیتی در آن طرحهای گرافیکی نبود؟ اینهمه فیلم و انیمیشن زیبا بر اساس داستانها ساختهشدهاند که میتوانست الهامبخش شما باشد. کمی آنها را ببینید و دزدی کنید.
خلاقیت برای کتاب از هر چیز دیگری والاتر است. مگر نه اینکه همین شما برای پروژههای تبلیغاتی فیل هوا میکنید؟ پس چرا اینجا این اتفاق افتاد؟ چرا؟!